درباره وبلاگ

به وبلاگ آموزشی فرهنگیان فرهیخته شهرستان بویین میاندشت خوش آمدید. لطفاً از نظرات خوبتان در بهتر شدن وبلاگ یاریمون کنید.
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 34
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 25829
تعداد مطالب : 25
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


b
mehremoallem
درس معلم ار بود زمزمه محبّتی ****** جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:55 ::  نويسنده : بهادری       

سنگ هاي بزرگ شما كدامند؟

داستان : سنگ هاي بزرگ شما كدامند؟

 
معلمي با جعبه‌اي در دست وارد كلاس شد و جعبه را روي ميز گذاشت. بدون هيچ كلمه‌اي، يك ظرف شيشه‌اي بزرگ و چند سنگ بزرگ از داخل جعبه برداشت و تا جايي كه ظرف گنجايش داشت سنگ بزرگ داخل ظرف گذاشت.
سپس از شاگردان خود پرسيد: آيا اين ظرف پر است؟
همه شاگردان گفتند: بله.


ادامه مطلب ...


چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:موفقیت,راز موفقیت,موفقیت در زندگی, :: 8:51 ::  نويسنده : بهادری       

 31 راز موفقیت در زندگی

راز اول
از كارهایی كه ناچاری انجام دهی لذت ببـــر.
نق زدن تنها تو را خسته تر می كند و نمی گذارد كار را درست انجام دهی.
اما اگر با موفقیت مانند یك دوست رفتار كنی.
مثل سگ همه جا به دنبالت خــــــواهد بود.
راز دوم
سعی كن كارهایت را از صمیم قلب انجام دهی.
نه به صرف این كه ناچاری انجام دهی.
باید به كارت ایمان داشته باشی.
یك جریان آب ضعیف ، تنها نیمی از باغچه را آبیاری می كند.
راز سوم
همه چیز را همانطور كه هست بپذیر.
خواستن تنها، چیزی را تغییر نمی دهد.
خواستن، باد را از وزیدن باز نمی دارد و برف را به آب نبات تبدیل نمی كند.
اگر می خواهی چیزها را بهتر از خودشان تبدیل كنی، با آنها همان گونه كه هستند مواجه شو.



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : بهادری       

درد دل های جانسوز و کلام آخرین مولا امیر مؤمنان علی (ع) با کوثر قرآن ، مادر آفتاب

با من حرف بزن ! كلامي بگو! جوابی بده...

من به صداي تو نياز دارم... نگذار  از پا بيفتم... كجا با اين عجله!

چقدر خسته شدي فاطمه جان!  بدون تو  من چه سازم با سلامي كه در كوچه ها جوابي ندارد... اصلا ديگر از كوچه ها خسته شده ام.كوچه اي كه تورا از من گرفت.

فاطمه جان! چشم باز كن ...من علي هستم...يك نگاه به آسمان بينداز  تا از جا بلند شوي... مرا تنها نگذار

آن شب كه بابايت- همان رسول مهرباني-دستت را در دستان من گذاشت فرمود: علي! امانت خداست،مواظبش باش، يادم نمي رود، گفتم به روي چشم... فرمود: علي! گل بهشت است،آزرده نشود،گفتم به روي ديدگانم...فرمود:علي چند صباحي ميهمان توست،هوايش را داشته باش،گفتم:جان من است فرمود:جان تو و جان فاطمه ام.گفتم :همين طور است،بالاتر از جانم!



ادامه مطلب ...


کاری کن تا امام زمان (عج) به سراغ شما بیایند

یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.

مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداریهای فراوان و مناجاتهای سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.

روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(عج) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.

 



ادامه مطلب ...


حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا

از وظایف منتظران در دوران غیبت می‌گوید:

پدری چهار تا بچه های خودش را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنیدتا من برگردم.می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها.

یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که مننمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد کهآقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتبمی‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوببرایش می‌آورد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد.

می‌دانست که همین‌جا است. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تربیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به هم. هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید ایندارد می‌خندد. خوشحال هم است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، همهچیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد.

ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.

او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. 

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله.

نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن.

 

وظایفت را انجام بده او می آید ... 

***اللهم عجل لولیک الفرج***

 

 



سه شنبه 5 دی 1391برچسب:, :: 22:3 ::  نويسنده : بهادری       

اندر حکایت پرهیزگاری میرداماد

 شاه عباس صفوى در شهر اصفهان با اندرونى خود سخت عصبانى شده و خشمگين می ‏شود ، در پى غضب او ، دخترش از خانه خارج شده و شب بر نمی گردد ، خبر بازنگشتن دختر به شاه می ‏رسد ، بر ناموس خود كه از زيبايى خيره كننده‏ اى بهره داشت سخت به وحشت مى ‏افتد ، ماموران تجسّس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولى او را نمى‏ يابند.

دختر به وقت خواب وارد مدرسه طلاّب مى ‏شود و از اتفاق به درب حجره محمد باقر استرآبادى كه طلبه‏ اى جوان و فاضل بود مى ‏رود ، درب حجره را مى ‏زند ، محمد باقر درب را باز مى ‏كند ، دختر بدون مقدمه وارد حجره شده و به او مى‏ گويد :

 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:17 ::  نويسنده : بهادری       

امتحان علامه جعفری(ره) با زیباترین دختر دنیا

از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف می کنند و اظهار می کنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است.ایشان می فرمایند:

« ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقیّد بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس را جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم .



ادامه مطلب ...


سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : بهادری       

آسیب شناسی نحوه اجرای نماز جماعت در مدارس

1- حیطه سخت افزاری

آسیب ها-مشکلات- موانع

1-    عدم وجود فضای فیزیکی جهت اجرای نماز جماعت

2-    نامناسب بودن عوامل فیزیکی مثل وسایل صوتی، نوری، گرما‌زا و سرما‌زای برخی از نمازخانه های موجود

3-     عدم توجه به آراستگی، نظافت و بهداشت برخی ازنمازخانه های موجود

4-     عدم وجود امکانات فرهنگی تبلیغی مناسب دربرخی از نمازخانه های موجود

5-     عدم امکانات مناسب وضو خانه ها وسرویس های بهداشتی درمدارس

راهکارها- پیشنهادها

1-نمازخانه مدارس همانند سایر قسمت‌های مدرسه باید هم دارای زیبایی باشد و هم کاملا بهداشتی. برای این منظور باید در درجه اول از طراحی و مهندسی مناسبی برخوردار باشد که با سایر قسمت‌های مدرسه  هم خوانی داشته باشد.

2- توجه به فضای نمازخانه از جهت نور، بهداشت و امکانات رفاهی،مهر، ‌سجاده‌ی مفرش و تهویه و وسایل صوتی وتصویری

3- خوشبو کردن مسجد و نمازخانه به وسیله گلاب و عطر و...

1-4- استفاده از تبلیغات و بروشورهای مناسب برای بیان فضیلت نماز جماعت

2-4- استفاده از روان‌شناسی‌های مختلف، به خصوص روان‌شناسی رنگ‌ها در تزئینات و شاداب نمودن محیط نمازخانه.



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 صفحه بعد